| سید مهدی سیدی |
میان مُردن تا زنده بودن، مرز باریکی است. زندگی به این نیست که عمودی باشی یا افقی! زنده آن است که حرکت میکند، میروید، میوه میدهد؛ و این میوه و حرکت از درون مایه میگیرد. زندگی چیزی است از جنس پرواز. باید ارتفاع گرفت، باید سوار بر بالن شد و به سرزمین آینده کوچ کرد.
باید چیز دیگری بود، چیزی غیر از همینکه الان هستی! باید قالبها را شکست. اگر مثلثی خیلی زود به مربع تبدیل شو و اگر مربعی از دایره بودن پروا نکن! درونت پرواز کن. درونت را پرواز بده! خیال، مثل پرنده است که خیلیها تصمیم دارند پرهایش را قیچی کنند. خیال مثل جهنده است که خیلیها میخواهند سقفی بالای سرش بزنند تا بیشتر نپرد. آنکس که به سقف و قیچی تن میدهد، به مرده بودن نزدیک است.
دوست من!
خیالپردازی کن نه خیالبافی! با خیال نخواب، با خیال بیدار شو! رؤیای بلند داشته باش! البته خوب میدانی رؤیا آن چیزی نیست که خوابش را میبینی؛ رؤیا چیزی است که نمیگذارد بخوابی.
ابرهای خیال وقتی بالای سرت، روئید و در هم تنید، تازه وقت آغاز است. باید ماشه اسلحه را چکاند و تپانچه را شلیک کرد. باید دوید تا رسید؛ باید نایستاد تا پرواز کرد. پس خام خیالهایت نشو اما خیالهای خامت را جدی بگیر! بپز! قاطی کن! دورش بچرخ و آن را در هم آمیز! مهم این است که بدانی کدام آینده را میپسندی؛ پس آن را بنویس، مکتوب کن، املاء کن، به خودت دستور بده تا باور کنی آینده تو باید همانی باشد که میخواهی، همانکه میطلبی! اما یادت باشد آینده بافتنی نیست، ساختنی است. رؤیا دیدنی نیست، یافتنی است. پس خیالت را پرواز بده و عزم میدان کن! آنوقت زنده میشوی و از زنده بودن لذت میبری.