| سید مهدی سیدی |
زندگی بالا و پایین دارد. خوشی و ناخوشی دارد. بدبختی و خوشبختی دارد. اینجور نیست که در همیشه روی یک پاشنه بچرخد. گاهی در وسط کوچه خوشبختی، چند تُن بدبختی بر سرمان آوار میشود و گاهی در اقیانوس غم و افسردگی، از غیب کشتی نجاتی دستمان را میگیرد.
چیزی که قابل پیشبینی است آن است که زندگی اصلا قابل پیشبینی نیست. مهم آن است که برای اتفاقات غیر منتظره آماده باشیم و هرگز خیالمان راحت نباشد که آخی! خوب شد، دیگر پا روی پا میاندازم و مدتی بیخیال عالم و حوادث، تخمه میشکنم و عشق میکنم. هرگز، هرگز، هرگز!
باید برای آینده نامعلوم آماده بود و ریشه این آمادگی در نگاه درست است. اگر نگاهمان را به رخدادهای سیاه و سفید زندگی درست نباشد حتما گیر میکنیم. درستترین نگاه آن است که از پس هر اتفاق، حکمتی را بجوییم و در بالا و پایین زندگی دنبال آیتهایی از جانب خدا بگردیم.
عموما اینجور است که حوادث تلخ و رخدادهای سخت، ما را به خدا نزدیک میکند.
جدای از کمکاریها و عصیانهای ما که خدا به خاطرش چوبمان میزند و زهر و سمی در کاسهمان میریزد، برخی گرفتاریها از جنس آزمایش و ابتلاست. قرار است چشم ما را به حقایق عالم روشن کند. به قول شیخ محمود شبستری:
اگر خورشید بر یک حال بودی؛ شعاعِ او به یک منوال بودی
ندانستی کسی کین پرتو اوست؛ نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست
خلاصه اگر زندگی ما همیشه بر یک منوال بود اصلا به حقیقت و روشنایی دست نمییافتیم و به تکرارها عادت میکردیم و در عادتها کور میشدیم. چشم کور، چه را میخواهد ببیند. چشمهای ما به خاطر خوشیها و بیعقلیها کور شده است پس اصلا نور خدا را نمیبیند.
خرد را نیست تابِ نورِ آن روی؛ برو از بهرِ او چشمی دگر جوی
اینجاست که حوادث، مرگها و بیماریها و شکستها و غصهها و تنهاییها قرار است چشم دیگری به ما بدهد تا بالاحره با خدای واقعی آشنا شویم و آشتی کنیم.