| سید مهدی سیدی |
ما ملزم به «انتخاب» هستیم. حتی «انتخاب نکردن» هم نوعی انتخاب است. اگر از انتخاب طفره برویم مضطرب میشویم و جا میمانیم. عجیب که حتی همین تصمیمات ساده و کوچک زندگی با تأخیرهای اعصابخردکن ما را فلج میکند. هرکدامشان -تکبهتک- شاید چندان مهم و حیاتی نباشد اما همینکه تلنبار میشود ستون فقرات زندگی را خم میکند.
اولین قدم در مهندسی انتخاب چیست؟
نخستین گام برای آنکه انتخابهایمان را سامان دهیم «مَنشناسی» است. باید خودمان را بشناسیم. خودِ واقعیمان را نه آن موجودی که دیگران میبینند و با آن سروکار دارند.
گاهی خودمان را گول میزنیم. ما همانی نیستیم که به دیگران نشان میدهیم. درون ما موجودی دیگر نهفته است که خود را با ظاهر و عادت و ادب پوشانده است. ما یک شخصیت موقت داریم که حاصل انطباقهای ما با محیط است اما احتمالا این شخصیت با خودِ واقعیِ ما تطبیق ندارد. شناختِ خود به نوعی غارنوردی محتاج است یا نوعی از غواصی عمیق. باید به درون تاریک فرو رفت. برای همین، مسیرِ شناختِ خویشتن قدری ترسناک است. هرکسی زیر بار آن نمیرود.
دعوتنامه جدید
بیایید برای خودمان دعوتنامهای صادر کنیم. دعوت به ملاقات با خود؛ با چاشنی «سکوت» و «شجاعت». از پس این نشست یکنفره -اگر درست و بهموقع انجام شود- شاید خیلی چیزها عوض شود. شاید روال عادی زندگی دور ریخته شود. تصمیماتی لغو و ارادههای جدیدی متولد شود. از پس این ملاقات، شاید دیگر از بعضی چیزها رنج نکشیم، به خاطر بعضی چیزها عصبانی نشویم. با بعضی اتفاقات شاد نشویم.
شاید هدفهای جدیدی در زندگیمان جوانه بزند. شاید آرزوهای جدیدی به مغزمان رسوخ کند. شاید معنای زندگی بهکل متحول شود. شاید منِ واقعیمان با منِ موقتمان تطبیق جدیدی پیدا کند. شاید آدم جدیدی شویم.