| سید مهدی سیدی |
شاید هرگز نتوانیم زندگی سخت معلولان را درک کنیم. هرچه هم تقلا کنیم که خود را جای آنان بگذاریم و یا با خانواده مهربانشان همذاتپنداری کنیم هرگز نخواهیم توانست ذرهای از زجر و سختی آنان را بچشیم.
بسیاری از ما از سلامت جسمی و ذهنی برخورداریم؛ پس هیچگاه برای رفت و آمد، خوردن، پوشیدن، خندیدن، ازدواج کردن، پول در آوردن و یا هیچ کار دیگر مشقت یا سختی خاصی تحمل نمیکنیم. اما یک معلول، در هر نوع و اندازه، شاید برای معمولیترین کارهای زندگی دچار مخمصههای جدی باشد؛ حتی برای بستن دکمه لباس یا نوشیدن یک فنجان چایی و یا حتی پیاده شدن از ماشین.
عجیب آنکه بسیاری از ما انسانهای بهظاهر سلامت، در زندگی پر از گشایش و رفاه خود، انگیزههای خود را میراندهایم و روزهای خود را به مرگی تکراری فروختهایم. اما در مقابل معلولان بسیاری با محدودیتهای سنگین جسمی، بیش از همه دنیا برای زندگی کردن انگیزه دارند. شادند گرچه از درون درد میکشند، سرشار از تواناند گرچه بهظاهر ناتواناند. پژوهنده و دانشجویند گرچه حتی برای بالا رفتن از پله یک کلاس در نیمطبقه دوم عاجزند.
در این سالها به برکت کارگاه نویسندگی و یا جلسات سخنرانی، توفیق بینظیری نصیب حالم شده است: همصحبتی و همکلامی با دوستان معلولم؛ آنان که حتی گاهی برای جابجایی از روی ویلچر به کمک دو نفر تمامقد نیازمندند و یا ناچارند همواره دستگاه اکسیژن با خود حمل کنند و یا برای ادای یک جمله کامل پنج دقیقه زمان صرف کنند. اما شگفت آنکه سرشار از معنا و معرفتاند؛ پر از محبت، لبریز از زندگی؛ توانی فوق طاقت و طاقتی فوق باور! آنها خیلی بیشتر از من و امثال من، زندگی را میپیمایند، چه آنکه درد، شناخت انسان را عمیق میکند؛ و در طول تاریخ هیچگاه مرفهان بیدرد بهرهای از عمق زندگی نداشتهاند و نخواهند داشت.
دوستان معلول فراوانی در شهرهای مختلف ایران دارم که هربار و در هر مناسبت من را شرمنده خود میکنند و به یادم میآورند زندگی چقدر گران و قیمتی است و ما چه کودکانه لحظات آن را بهرایگان در کوچه بازار بطالت و بیانگیزگی، چوب حراج میزنیم.
دوستان معلولم! یا بهتر بگویم دوستان سرشار از تواناییهای پنهان! ممنون که هستید و باانگیزه بودن را به ما یاد میدهید!