| سید مهدی سیدی |
لاتی مست، در کوچههای تنگ و پسکوچههای پرحادثه محله، افسار گسیخته است. چوبی دست گرفته، عربده میکشد. مردم را میترساند و شیشه تکتک ماشینها را میشکند. گاهی لگدی به سمت دری پرتاب میکند، گاهی به صورت رهگذری آب دهان میاندازد، گاهی به کودکی مظلوم فحش ناموس میدهد. مست است و قلدری میکند. حالِ خودش را نمیفهمد و به همه شاخ میزند. بالامحلهایها درها را بسته و از پنجرهها نگاه میکنند. انگار نوعی تفریح و تماشاخانه است. گاهی پچپچهایشان بالا میگیرد و روشنفکرانه برای هم کنفرانس میدهند، چون خیالشان تخت است که لاتِ جانی، به محله بالا نخواهد رفت. حتی گاهی یکی دو شیشه مشروب برایش میفرستند و با تشویق، خریتش را بیشتر میکنند.
آن محله پرحادثه، خاورمیانه است و آن مستِ لایعقل اسرائیل. رم کرده است. آنقدر خون خورده که کثافت بالا آورده است. به همه میپرد و هرکه دم دستش باشد را با موشک و بمب میزند. ترور برایش مثل نان صبحانه است و شیطان برایش در حکم شاگرد. همزمان همه را میزند: فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق، ایران.
اما آنطرف کوچهایها (اروپا و آمریکا) هنوز پچپچ میکنند؛ و حتی با کتوشلوار ادکلن زده و کراوات مهمانی، برایش هورا میکشند. چون خیالشان جمع است که سراغ آنها نخواهد رفت. اما نمیدانند لاتِ سرکوچه، از کتککاری سیر نمیشود. اصلا لات بودنش به تعداد دعواهایش اعتبار میگیرد. اینجا که کارش تمام شود حتما سر کوچهایها را هم مینوازد.
یکی باید پیدا شود او را زمین بزند. روی سینهاش بنشیند و بر صورتش فضاحت به جا آورد. بعد غل و زنجیری به گردن و دستان تتو کردهاش ببندد، یک آفتابه مسی به گردنش آویزان کند و در همه محلهها بچرخاند. آنوقت بچهها را کاروان کند که دنبالش راه بیفتند و لعنش کنند.
لاتِ سرکوچه، هم باید ادب شود هم تحقیر؛ و البته لاتنوازهای بالامحله نیز نباید قسر در بروند. آنان نیز باید از این دعوا چیزی عایدشان شود و یا کرک و پرشان بریزد تا دیگر پچپچکنان، با خون و دعوای دیگران تفریح نکنند.