| سید مهدی سیدی |
جان «دفاع مقدس» چه بود؟ پاسخ به این سؤال بسیار حیاتی و کارساز است. چهآنکه در این سالهای اخیر تحریفات رسانهای بسیاری بر تاریخ جنگ هشت ساله وارد آمده است تا اغراض واقعی رزمندگان و فرماندهان جبهه را بپوشاند و با ترفند رسانههای شیطان، جوری نمایانده شود که اینها به خاطر جوزدگی، هیجان و احساس جوانی و یا به خاطر فشار حکومت به جبهه رانده شده و جان خود را باختهاند.
هرچه از متن حادثه فاصله گرفتهایم و هرچه خاطرات مستقیم و تجربه زیسته ایثارگران به خاکگرفتگی تاریخی دچار شده است شانس و احتمال بیشتری برای خناسان و مرجفون غربزده فراهم آمده که دفاع مقدس را نظیر جنگهای جهانی شبیهسازی کنند و قضایای آن را در حد خطای رهبران و حب قدرت فرو کاهند و به نسل جدید بقبولانند هیچ هاله مقدسی در این نبرد وجود نداشته است؛ پس باید با روحیه ضد جنگ و سفید، بدون هیچ ایدئولوژیای نسبت به هرآنچه در دو سوی میدان ایران و عراق رخ داده است اعلام برائت کنند.
اما حقیقت ماجرا آن است که دفاع مردمی ایران در برابر عراق و ایستادگی در برابر یک جهان، فشار و تزویر، یک نرمافزار روشن داشته است و آن ایمان به خدا و باور به توحید و معنویت است. گزارهها و گواهیهای مهمی برای اثبات این نرمافزار وجود دارد که باید به آن پرداخت.
وصیتنامهها و دستنوشتههای مستقیم دهها هزار شهید دفاع مقدس خود سخنگوی صریحی است که باورهای ایمانی آنان را گزارش میدهد. در پژوهشی سراسری عنوان شده است بهصورت متوسط در هر وصیتنامه بیش از چهار بار به امام حسین (ع) و نهضت عاشورا اشاره شده است. در 85 درصد از وصیتنامهها به ولایت و ولایتپذیری توصیه شده و در 65 درصد از آنان به سبک زندگی اسلامی، سادهزیستی و صبر پرداخته شده است. بهعنوان یک نمونه، شهید احسان قاسمیه که به خاطر انقلاب اسلامی، از میانه تحصیل در دانشگاههای آمریکا به جبهه برگشته مینویسد: «ما در اسلام تماشاچی نداریم. همه مسلمانان به هرنحوی باید درصحنه نبرد بین حق و باطل درتمامی زمین خدا شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند.»
همزمان با این اسناد گویا که جای هیچ شک و تردیدی را درباره نرمافزار ایمانی دفاع مقدس باقی نمیگذارد میتوان به رفتار پدران و مادران شهدا ارجاع داد که در سرتاسر ایام دفاع با روحیه باورمندانه و موحدانه فرزندان خود را عازم میدان کردند و هرگز به گلایه و شکواییههای مادی روی نیاوردند؛ و حتی همواره خود را بدهکار این انقلاب میدانستند. نظیر همان پیرزن قد خمیدهای که مقداری از طلاهایش را برای اهدا به جبهه به پایگاه بسیج محل تحویل داد. پاسدارها از او خواستند که مادر اندکی صبر کن رسیدت را تحویل بدهیم. اما او در حالی که با سرعت دور میشد لبخندی زد و گفت من وقتی دو پسر شهیدم را تقدیم کردم رسید نگرفتم حالا زشت نیست برای چند مثقال طلا رسید بگیرم!
و این است نرمافزار طلایی و درخشان دفاع مقدس که تا قرنها کارسازی خواهد کرد.
سلام ،بسیار عالی بود،دعای خیر شهدا همراهتون