| سید مهدی سیدی |
ماه رمضان گذشت؛ خیلی زود و غریب؛ و ما ماندیم و دنیای پر از هراس و دام و فریب.
شاید رمضانِ خوب آن باشد که بعد از خود را هم تضمین کند؛ چک سفید امضایی دستمان دهد برای خوبیهای یازدهماه بعدی. شاید لازمهاش آن است که لباس رمضان را به این زودی از تن بهدر نکنیم.
در رمضان با سحرها انس گرفتیم. ستارههای آسمان را دیدیم. نمازمان قضا نشد. مفاتیح کنار دستمان بود و زبانمان به ابوحمزه و افتتاح گویا شده بود. گاهی الغوث الغوث بر ضمیرمان جاری میشد. ذکر یونسیه میگفتیم و حمد و قلهوالله و اناانزلناه گوشه دلمان خانه داشت. کم میگفتیم و کم میخوردیم. کم تهمت میزدیم و کم غیبت میشنفتیم. قرآن نه زیر سر که روی سرمان بود. همیشه سطرهایش پیش رویمان باز بود و از این بسمالله تا آن بسمالله را زودبهزود میخواندیم. گاهی در معنا غرق میشدیم و گاهی تفسیر آن را مینوشیدیم. خیلی اوقات در فکرهای طاهر فرومیرفتیم و به تأمل آینده و جهان میپرداختیم. کنار خدا منزل داشتیم و با فرشتهها همصحبت بودیم. لطیف و رقیق و آماده بودیم. لشکر اشکمان مهیای اعزام بود و دعایمان فراهم برای صعود. بیش از آنکه مسیرهای افقی را گز کنیم به ارتفاع و عمق زندگی میپرداختیم. شاخهای از ریسمان آسمان در دستمان بود و به کلیدهای غیب نزدیک بودیم.
حیف است خاطره رمضان را در بامیه و افطار و آش رشته محدود کنیم. زندهترین خاطره رمضان برای زندگی، فرصت ملاقات همیشگی با خداست. خدایی که نه یکقدم که دهقدم خودش را به ما نزدیک کردهبود تا در آغوشش جای بگیریم. او همیشه از رگ گردن به ما نزدیکتر بود و به چشمان ما زل میزد تا یارب یارب بگوییم و او با مهربانترین طنین عالم صدایمان کند چه میخواهی بنده خوب من؟ لبیک!
ماه رمضانی خوب است که در همه ثانیههای عمر نفوذ کند و سلولهای عمر ما را به رنگ خود درآورد؛ رمضان را تمام نکنیم.