| سید مهدی سیدی |
تردیدی نیست که در مصیبت سخت شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) آنکس که بیشتر از همه عمق ماجرا را درک میکند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است و هرگز ما خاکنشینان کوتاهقامت به بلندای سوگ فاطمه (س) راهی نداریم.
اما بهنظر میآید در میان آنهمه لحظه تلخ جانگداز، چهار صحنه – حداقل از نگاه این نویسنده ناچیز – در اوج غمناکی است:
1- آنهنگام که علی (ع) در مسجد پیامبر (ص) به عبادت مشغول بود؛ بهناگاه دو فرزند خردسالش – حسن و حسین (علیهماالسلام) – مویهکنان و برسرزنان دویدند که واویلا! پدر به سمت خانه شتاب که مادر جان داده است؛ علی بود و یک دنیا تنهایی و چندبار بر زمین خوردن.
2- آنهنگام که علی (ع) نیمههای شب برای تغسیل فاطمه (س) در حجره اقدام کرد و ناگاه هنگامه شستوشو از زیر لباس فاطمه (س) متوجه این معنا شد که دست و بازوی عزیزش چهبسیار ورم کرده است و نشانههایی از کبودی و زخم دارد.
3- آنهنگام که علی (ع) در هنگام تدفین فاطمه (س) با جمعی محدود، کنار قبر او شتافت اما هیچ محرمی نیافت که از بالای قبر، پیکر فاطمه (س) را تحویلش دهد و به ناگاه دستانی شبیه دستان پیامبر (ص) از قبر نمایان شد و … .
4- آنهنگام که علی مرتضی (ع) فردای شهادت فاطمه (س)، در غروبِ منزل، نگاهش به جای خالی فاطمه (س) افتاد و چهار طفلِ خردسال که هرکدام گوشهای از اتاق زانوی غم بغل گرفتهاند و انگار میخواهند از غمِ کوثرِ آفرینش جان دهند.