| سید مهدی سیدی |
در ادامه دو یادداشت قبلی «گفتگویی با یک نماز نخوان» و «چه کنیم بعضیها نماز بخوانند» این قسمت را اختصاص دادهام به برخی ریزهکاریهای تربیتی برای نمازخوان کردن فرزندان.
خیلی ساده و راحت، پرسش اصلی این است:
چه کنیم بچههایمان نمازخوان بار بیایند؟
نکته نخست آن است که تصور اولیه بچهها از «خدا»، چیزی شبیه پدر و مادر است. برای همین معروف است که پدر و مادر، اولین خدای بچههاست؛ پس نوع رفتار والدین در شکلدهی به «تصور بچهها از خدا» خیلی مهم است. بهعنوان مثال اگر پدر و مادری به فرزندش قولی داد، ولو خیلی کوچک و یا حتی شوخی، و بعد به آن قول عمل نکرد آن بچه در آینده به خدا هم بدبین میشود. بدانیم نقطه شروع توحید و خداشناسی، «حسن ظن» به خداست. ما خدایی را میپرستیم که به او خوشبین هستیم. اگر خدا در ذهن ما تلخ، عهدشکن یا ترسناک باشد هرگز او را به رسمیت نخواهیم شناخت چه رسد به اینکه برایش نماز بخوانیم.
بچهها بهلحاظ روحی، پر از احساس و عاطفهاند و چهبسا بسیاری از آسیبهای آینده زندگیشان هم به خاطر ضربههای عاطفی باشد. پس لازم است ویژگیهای عاطفی و حمایتی خدا را برای بچهها برجسته کنیم و مدام با گزارههایی آن را در ذهن بچهها پررنگ کنیم:
خدا خیلی خوب است. خیلی مهربان است. هوای ما را دارد. هرگز ما را تنها نمیگذارد. هروقت چیزی از او بخواهیم به حرفمان گوش میکند. راحت میشود با او صحبت کرد. او رفیق خوب و دوستداشتنی ماست. همهجا هست و همیشه ما را میبیند. در سختیها به ما کمک میکند. توی زندگی هروقت به مشکلی خوردیم حتما خدا را در جریان بگذاریم… .
همین گزارههای ساده ذهن بچهها را بهتدریج بهسمت خدای صمد و قاهر و رحمان و رحیم (و در یک کلمه الله) جهت میدهد.
البته مرحله بعدی و سختتر آن است که گفتگوهای معرفتی را با بچهها آغاز کنیم و به سؤالات ذهنی و شبهات علمی آنان پاسخ دهیم. اما نقدا توجه کنیم پیش از معرفتافزایی باید بچهها را به خداوند «علاقهمند» کنیم، سپس خدای درست را در ذهنشان بسازیم.