| سید مهدی سیدی |
روایتهایی درباره ویژگیهای منزل و ملاحظات خانهسازی
بخشی از سخنرانی در هیئت بنیالزهراء (سلامالله علیها) – 18 آبان 1403
| سید مهدی سیدی |
روایتهایی درباره ویژگیهای منزل و ملاحظات خانهسازی
بخشی از سخنرانی در هیئت بنیالزهراء (سلامالله علیها) – 18 آبان 1403
| سید مهدی سیدی |
یک شبهه جدی در ذهن بسیاری از ما وجود دارد:
ثروت حاصل تلاش ماست یا اندازه مقدّری دارد که از طرف خداوند به ما تخصیص داده میشود. آنچنان که در قرآن، خدا میفرماید من در ثروت بعضی را بر بعضی برتری دادم. «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعضَکُم عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْق» (نحل؛71)
پس اگر اینچنین است تکلیف ما برای کار کردن و پول درآوردن چه میشود؟ چگونه باید به این چالش کاربردی پاسخ بدهیم؟
جالب است احادیث محکم و واضحی داریم که میگوید آنچه را خدا برای شما تقسیم کرده به شما میرسد حتی اگر از آن فرار کنید. بهعنوان نمونه پیامبر (ص) فرمودهاند: اگر آدمى همچنانکه از مرگ مىگریزد از روزى مىگریخت، باز روزى به او مىرسید همچنانکه مرگ به او مىرسد. نظیر این مضمون در ادبیات دینی، زیاد مشاهده میشود که اگر نتوانیم آن را بهدرستی تفسیر کنیم در زندگی دچار گیجی یا بیحالی میشویم.
شاید پیام اصلی اینگونه روایتها چنین باشد که انسانها خود را در کسب رزق و روزی، مستقل و بینیاز ندانند و آگاه باشند فراتر از اراده و تلاش آنان، عناصر دیگری نیز در عالم هستی، بر رزق و روزی بشر مؤثر است و در یککلام باور داشته باشند که تمام مقدرات بشر از صفر تا صد به دست خداوند رزاق و رحمان است.
اما در کنار این مضامین برای اینکه آدمها دست از تلاش مجاز و فعالیت حلال برندارند دسته دیگری از روایتها وجود دارد که همه را دعوت به تلاش و کوشش وافر میکند. بهعنوان نمونه امام عسکرى (ع) میفرمایند: مبادا روزى تضمین شده (که درهرحال به تو مىرسد) تو را از کار و فعالیت واجب بازدارد.
با این مبنا و معنا ما نیاز به نگاهی ترکیبی داریم که از سویی رزق و روزی را از طرف خدا بدانیم و در کموزیاد آن عناصر فرا مادی و معنوی دیگری را نیز لحاظ کنیم و از سوی دیگر هرگز دست از کار و تلاش سازنده برنداریم. با این نگاه ترکیبی، نه با افزایش روزی دچار تکبر و تجمل میشویم و نه با فقر و نداری در یأس و ناامیدی فرو میرویم.
| سید مهدی سیدی |
ما به شدت به عقل محتاجیم و چه خوب است قطعات حماسه کربلا را یکبار از منظر عقل روایت کنیم.
| سید مهدی سیدی |
چند وقتی است در مرور روایتهای اهلبیت (علیهمالسلام) نظرم به یک نکته جالب و مغفول مانده جلب شده است؛ اینکه لابلای روایتهای نقلشده، چه توصیههای جدی و جالبی نسبت به نوشتن داریم. چیزی که کمتر دربارهاش با ما صحبت شده و احتمالا در زندگی مذهبیمان هم برای آن هیچ برنامه و اقدامی تدارک ندیدهایم.
به نظرم میرسد جا دارد بهصورت مفصل و عملیاتیتر یکبار این روایتها را بازخوانی کرده و برای ورود آن به متن زندگی برنامهریزی کنیم.
بهعنوان نمونه این چند روایت را مرور بفرمایید (البته توجه شود که در بیشتر این روایات منظور از نوشتن، همان مکتوب کردن اطلاعات و علومی است که دریافت میکنیم):
پیامبر خدا (ص): قَیِّدُوا العِلمَ بالکِتاب – علم را، با نوشتن در بند کشید. (کنز العمّال)
پیامبر خدا (ص): علم را در بند کشید. عرض شد: در بند کشیدن آن چگونه است؟ فرمود: با نوشتن آن. (منیه المرید)
پیامبر خدا (ص): دانش را، پیش از رفتن دانشمندان، بنویسید؛ زیرا رفتن علم به درگذشت دانشمندان، است. (کنز العمّال)
امام حسن (ع)، فرزندان و برادرزادگان خود را احضار کرد و فرمود : شما خردسالانِ قومى (نسلى) هستید که بهزودی بزرگان قوم (نسلى) دیگر مىشوید. پس دانش بیاموزید و هر یک از شما که نمىتواند علم را در حافظهاش نگه دارد، آن را بنویسد و در خانهاش نگهدارى کند. (منیه المرید)
امام صادق (ع): بنویسید؛ زیرا جز با نوشتن، حفظ نمیکنید. (بحار الأنوار)
امام صادق (ع)به ابوبصیر فرمود: عدّهاى از بصریان پیش من آمدند و احادیثى از من پرسیدند و آنها را نوشتند؛ شما چرا نمىنویسید؟ بدانید که تا ننویسید، هرگز حفظ نخواهید کرد. (بحار الأنوار)
امام صادق (ع): القَلبُ یَتَّکِلُ علَى الکِتابَه – دل، به نوشتن آرام مىگیرد. (الکافی)
| سید مهدی سیدی |
* مجروح شده بود. داشتیم برش میگرداندیم عقب. گفت این کار را نکنید؛ آقا دارد میآید. دستهایش را به حالت آغوش باز کرد، سلام داد. شهید شد.
* ناگهان وسط ناهار بلند شد؛ بچهها زود باشید از هم حلالیت بطلبیم. با تعجب نگاهش کردند. گفت قرار است شهید بشوم. همه لبخند زدند. با اطمینان گفت: نشانبهایننشان که جنازه من را با همین تویوتای نظامی کنار سنگر برمیگردانید. نیمساعتی نگذشته بود که با یک خمپاره سرگردان شهید شد. با همان تویوتا برش گرداندند عقب.
* در حیاط یک امامزاده، برای خودش قبری کنده بود. منتها از قدش کوتاهتر بود. همه متعجب بودند. وقتی جنازهاش را آوردند، دیدند درست اندازه است؛ شهید سر ندارد.
* از وقتیکه مفقودالاثر شده بود مادرش هرروز صبح، در را نیمهباز میگذاشت به امید آنکه پسرش برمیگردد؛ مادر که مُرد دیگر کسی در را نیمهباز نگذاشت.
* قرار بود یک داوطلب روی مینها بخوابد تا معبر باز شود. قرعهکشی کردند اسم مسئول قرعهکشی درآمد. وقتی معبر را باز کرد و شهید شد تازه همه متوجه شدند تمام برگههای قرعه را به اسم خودش نوشته است.
* به او لقب فرمانده بیاحساس داده بودند چون حتی در شهادت برادرش هم گریه نکرده بود. وقتی فرمانده توی عملیات شهید شد از فردای آن شب فهمیدند آن ناشناسی که نیمههای شب پشت خاکریز زار میزده و ناله سر میداده همان فرمانده بیاحساس بوده.
* شب عملیات، گردنبند صلیبش را درآورد و با لهجه متفاوت ارمنی «انی سلم لمن سالمکم» خواند. فردا شهید شد.
* از ترس آنکه مبادا اسمش روی قبر، ریاکاری باشد شب عملیات پلاکش را کند و انداخت توی اروند. شد شهید گمنام.
* مادرش آلزایمر گرفته بود؛ وصیت کرد عکسم را روی تابوت نزنید تا خاطرات تلخ مادرم زنده نشود.
| سید مهدی سیدی |
چرا عدهای اصرار دارند علیه ایدئولوژی دفاع مقدس حرف بزنند؟
بخشی از سخنرانی هیئت بنیالزهراء (س) – 31 شهریور 1402