Tag: معنویت

  • گاهی نقشه‌های خدا مرموز است

    گاهی نقشه‌های خدا مرموز است

    | سید مهدی سیدی |

    1. با یقین بدان که محبت خدا هیچ ‌روزی به پایان نمی‌رسد. انگار او صبح‌به‌صبح محبتش را برای تو تجدید می‌کند.
    2. لطف خدا برای تو کافی است. تا محبت خدا باقی باشد به محبت هیچکس دیگر محتاج نیستی؛ و محبت خدا هیچ‌وقت به پایان خود نمی‌رسد.
    3. ایمان به خدا شجاعت می‌خواهد؛ آدم‌های ترسو هرگز پایبند خدا نخواهند ماند.
    4. به زمان‌بندی خدا اعتماد کن. او برای هر لطفِ خود زمانی و برای هر نجاتی مکانی در نظر گرفته است.
    5. نقشه‌های خدا گاهی مرموز است؛ اما حتما خوش‌نتیجه و راضی‌کننده است.
  • خدا کارکنان خودش را تنها نمی‌گذارد (1)

    خدا کارکنان خودش را تنها نمی‌گذارد (1)

    | سید مهدی سیدی |

    1. خداوند تو را جوری دوست دارد که انگار غیر از تو هیچکس دیگری برایش نیست.
    2. هیچکس ازنظر خدا ناچیز و کم‌اهمیت نیست. پس هیچ‌وقت خودت را دست‌کم نگیر و ناچیز نشمار.
    3. همیشه و همه‌جا خدا حضور دارد. هیچ‌جا از نظارت و حمایت خدا پنهان نیستی.
    4. خدا، به بهانه‌های مختلف خودش را به تو می‌شناساند. خیلی نگران آشنایی با خدا نباش. فقط حواست باشد وقتی نشانه‌ای برای تو آشکار شد چشمانت را نبندی یا خودت را به بی‌خیالی نزنی.
    5. هرچه در آرامشِ زندگی با خدا بیشتر رفیق شوی احتمال بیشتری وجود دارد که هنگام سختی از کمک او برخوردار شوی.
    6. خداوند هرچه را می‌خواهی به تو نمی‌دهد اما حتما به وعده‌هایش عمل می‌کند؛ او متعهد است همواره تو را با مستقیم‌ترین راه به سمت خودش راهنمایی کند.
    7. خداوند موقعی در زندگی‌ات درخشش بیشتری پیدا می‌کند که قلبا از او راضی باشی و از او خوش‌‌ات بیاید.
    8. خداوند هرگز نگفته سفر آسان خواهد بود اما یقین داده که سختی‌های زندگی به مقصد آن می‌ارزد.
    9. هرجا هستی همانجا می‌توانی خدا را ملاقات کنی، وعده دیدار را به هوس سفر و تدارک بیشتر، عقب نینداز.
    10. اگر برای خدا کاری را انجام دهی، تمام‌قد کمک خواهد کرد تا آن کار انجام شود. خدا کارکنان خودش را تنها نمی‌گذارد.

     

  • دنیای پر از گاندی و ماندلا به ناتو و موساد باخته است

    دنیای پر از گاندی و ماندلا به ناتو و موساد باخته است

    | سید مهدی سیدی |

    مردم در جهل می‌سوختند. عشقِ شمشیر و شراب، خانه‌ها را ویران کرده بود. دختران یک‌به‌‌یک در قبرهای تیره جان می‌باختند. زن‌ها به ارث می‌رسیدند. شعرها بر شهوت‌ها می‌افزود. همه‌جا تاریک بود. سال‌ها از آسمان نبوت، هدایت نمی‌بارید. بت‌ها حکومت می‌کردند و دینارها چون فرعون بر اریکه قدرت لم داده‌بودند. جز اصحاب قدرت و ثروت، همه برده و کنیز بودند. بشر سر بر زانوی نادانی، خون می‌گریست… .

    ناگهان نوری متولد شد. خورشیدی کامل در آسمان مکه طلوع کرد. کعبه زنده شد. حرا خندید. جبرائیل کارش را از نو آغاز کرد. شیطان به لانه‌های تاریک خود خزید. قرآن معجزه کرد. انسان تازه شد. امید جاری گشت. اخلاق و ایثار، دینار و طلا را به زیر کشید. ایمان در قلب‌ها متبلور شد. عالمِ غیب پرده از رخسار برگرفت و بهشت به خوبان و پاکان رخ نمود. «محمد» آمد. «مصطفی» دنیا را از آن خود کرد. «احمد» عالم را نجات داد. غدیر در نبرد با سقیفه دنیا را سبزپوش کرد. «فاطمه» محور شد. «علی» سرور شد. «حسن» کرامت را معنا کرد و «حسین» شهادت را آفرید. «محمد» زمستان را بهار کرد و سرزمین جهل را کشتزار عقل و معنا ساخت. عبادت جاهلانه جای خود را به ولایت عارفانه داد… .

    و امروز دوباره دنیا تار است، تاریک است. سرخ و ویران است. دختران زیر بمب‌ها مفقود می‌شوند و مادران زیر آوارها مدفون می‌مانند. شیطان دوباره به ایمان طمع کرده و کاخ‌های سفید دوباره در برابر سلیمان و داوود پرچم مبارزه بلند کرده. حرا را تار عنکبوت گرفته و صفحاتی از قرآن گم شده است. جبرائیل دنبال قلب امین می‌گردد و «یا ایها الناس‌»های خدا دنبال «یا ایها الذین آمنو»ها می‌گردد.

    مکه پیامبر می‌خواهد و کعبه می‌خواهد دیوارش را برای علی بشکافد. دنیا دوباره آمنه و بنت اسد می‌خواهد. نسل عبدالمطلب‌ها دوباره باید بازگردند و ابوطالب‌ها و حمزه‌ها و جعفرها باید در احد و بدر و احزاب شمشیر به دست گیرند. دنیا محمدی تازه می‌خواهد. «مهدی موعود» می‌طلبد. دنیای پر از سازمان ملل و لاهه، پر از گاندی و ماندلا، به ناتو و موساد، به سیا و نتانیاهو باخته است. دنیا به یک سوار سبزپوش آرزوها احتیاج مبرم دارد. عالم، منتقم خون می‌خواهد. بشر، محمدی از نسل محمد می‌خواهد. دنیا هنوز و بیش از همه قرن‌ها منتظر و مضطر است: «اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء».

  • چه‌کنیم بعضی‌ها نماز بخوانند

    چه‌کنیم بعضی‌ها نماز بخوانند

    | سید مهدی سیدی |

    یادداشت قبلی با عنوان «گفتگویی با یک نماز نخوان» فراوان مورد استقبال قرار گرفت، پس دوباره «نماز» را دستمایه یادداشتی دیگر قرار دادم.

    جوان امروز تومنی هفت‌صنار با نسل ما فرق دارد؛ ما خیلی کارهای دینی را انجام می‌دادیم چون پدر و مادرمان انجام می‌دادند، چون مدرسه‌مان می‌گفت، چون از انجام ندادن می‌ترسیدیم؛ از اینکه سنگ شویم یا شیطان در جلدمان لانه کند؛ اینکه تنبیه شویم یا در فامیل انگشت‌نما باشیم.

    اما فرزندِ امروز، فرزند لحظه‌ها و لذت‌هاست. او اهل تجربه است. می‌خواهد همه‌چیز را تجربه کند؛ چه انجام‌دادنی‌ها چه انجام ندادنی‌ها. مقداری از یکی‌به‌دو کردن خوشش می‌آید. می‌خواهد حرف، حرف خودش باشد و از همه مهمتر (و البته درست‌تر) می‌خواهد خودش شخصا برای انجام دادن کاری به نتیجه برسد. نه اینکه بی‌دین باشد یا ضد خدا باشد یا بخواهد لج همه را دربیاورد. او می‌خواهد خودش چیزی را درک کند. او مشتری تفسیرهای خودش است حتی به غلط. او گروه‌های مرجع خودش را دارد. از الگوهای ذهنی خودش تبعیت می‌کند. الگوهایی که شاید هرگز معلوم نشود ریشه‌اش کجاست.

    نماز مهم‌ترین است

    شاید مهم‌ترین رفتار دینی نماز باشد، حتی شاید از حجاب و خمس و حج و زکات هم رتبه بالاتری داشته باشد که فرمودند اگر نماز قبول نشود سایر اعمال هم قبول نمی‌شود. پس همه ما در خصوص نماز خواندن باید به اولویت و وفاق برسیم.

    چه کنیم نسل جدید نمازخوان‌تر شود؟

    بهترین و اولین‌ترین کار آن است که با آنان از موضوع خداشناسی شروع کنیم. نماز، تعظیم و تسلیم در برابر خداست. حال چگونه انتظار داریم کسی که هنوز خدا را نمی‌شناسد یا با او آشتی نیست درِ خانه‌اش را بکوبد و برایش خم و راست شود.

    جوان امروز درباره خدا خالی‌الذهن است؛ دستش خالی‌ست. البته نه آنکه ما دستمان پر بود؛ نه، ما هم دست‌مان پر نبود ولی به‌هرحال از دیگران تبعیت می‌کردیم و با اطاعت از الگوها اهل عبادت می‌شدیم.

    اما جوان امروز می‌‌خواهد خودش خدا را بشناسد و حق هم دارد. پس گام آغاز برای نمازخوان کردن، باخدا کردن است و گام اول در باخدا کردن، شناساندن خداست؛ و صد افسوس که در تبلیغات و ترویجات ما خدا خیلی مظلوم است. اصلا در گفتگوهای ما جای خدا خالی‌ست.

  • گفتگویی با یک نماز نخوان

    گفتگویی با یک نماز نخوان

    | سید مهدی سیدی |

    گفتم: چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفت: چون وقت ندارم.

    گفتم: نه! اتفاقا چون نماز نمی‌خوانی، وقت نداری.

    گفت: یعنی چی؟ گفتم: در قرآن آمده هرکس از خدا روی برگرداند زندگی‌اش تنگ و ضیق می‌شود. اموراتش از روال خارج می‌شود. برنامه‌هایش به‌هم می‌ریزد.

    گفت: چه ربطی دارد؟

    گفتم: نماز بارزترین و کامل‌ترین حالت اتصال با خداست. وقتی نماز می‌خوانی یعنی اعتراف می‌کنی که خدایا من به تو محتاجم. وقتی نماز نمی‌خوانی یعنی از خدا روی برگردانده‌ای. پس خدا هم از تو روی برمی‌گرداند، پس زندگی‌ات وارونه می‌شود.

    گفت: اصلا آخوندها نماز را ساخته‌اند تا ما را تسلیم خودشان کنند.

    گفتم: نماز، متن صریح دین است ربطی به مبلغین ندارد. دوم آنکه نماز اتفاقا برای تسلیم شدن است؛ اما نه تسلیم بشر و قدرت و شهوت؛ بلکه تسلیم خدا شدن.

    گفت: چه گیری داده‌ای! اصلا حال ندارم نماز بخوانم. سختم است.

    گفتم: اتفاقا قرآن هم همین را می‌گوید. نماز برای عده‌ای خیلی سخت است.

    گفت: برای چه کسانی؟ گفتم برای آنان که اهل تکبرند. آنان که می‌خواهند در برابر خدا قلدری کنند. وگرنه اگر کسی در برابر خدا خاضع باشد به‌راحتی سر به سجده می‌گذارد.

    گفت: حالا مثلا اگر کسی دین شما را قبول نداشته باشد چه؟

    گفتم: فرقی نمی‌کند. حتی اگر کسی در جنگل‌های آمازون بزرگ شده باشد و صدای هیچ پیغمبری هم به گوشش نرسیده باشد باز از درونش احساس می‌کند باید در برابر یک قدرت برتر تسلیم شود. با این تفاوت که نه آن قدرت برتر را می‌شناسد و نه آداب تسلیم شدن را بلد است.

    گفت: مثلا حالا نماز برای ما چه می‌کند؟

    گفتم: همین دو تا را درست می‌کند. اول قدرت برتر، همان الله را برای ما کامل و واضح توضیح می‌دهد و به ما می‌شناساند. دوم ما را با همان ترتیبی که آن قدرت برتر تصمیم گرفته تسلیم می‌کند.

    گفت: بیشتر توضیح بده.

    گفتم: چطور است وقتی می‌خواهی با یک مقام مسئول ملاقات کنی ناچاری پروتکل‌های اداره‌شان را رعایت کنی. خدا هم برای عبادت پروتکل تعریف کرده؛ آدابی معین کرده که همان «احکام دین» است.

    گفت: حالا چه کنم؟ گفتم خیلی ساده است. از اولین نوبت اذان شروع کن نماز را تجربه کن. بقیه‌اش را هم خود نماز کمکت می‌کند.

  • ببینید: زندگی زیباست

    ببینید: زندگی زیباست

    | سید مهدی سیدی |

    درست است که زندگی پر از بلا و سختی و گرفتاری است؛ اما اگر نگاه ما متحول شود در میان آتش هم، لذت می‌بریم.درس عاشورا به ما آن است که نگاه ایمانی و عرفان آسمانی می‌تواند جوری ذهن و نیروی ما را مهندسی کند که در کنار پیکر غرقه‌به‌خون عزیزترین عزیزان‌مان هم خدا را شاکر باشیم و بدون کم‌ترین اعتراض و گلایه، تسلیم امر حضرت رب باشیم؛ البته به‌شرط آنکه به وظیفه ایمانی و تکلیف جهادی خود عمل کرده باشیم.

     

  • تهران دوست‌داشتنی

    تهران دوست‌داشتنی

    | سید مهدی سیدی |

    تهران، خواستنی‌تر از آن چیزی است که برخی گمان دارند. تهران، زیبا و جذاب است خیلی بیشتر از آنچه در باور برخی رسوب کرده است. شاید تهران چوب پایتخت بودن خود را می‌خورد که کسی آن را به‌عنوان مقصدی گردشگرانه به‌حساب نمی‌آورد؛ و یا شاهد انبوه دود و غلظت ترافیک و سیمان متراکم در برج‌ها باعث شده کسی به تهران به‌عنوان یک مقصد مناسب برای مسافرت تفریحی توجه نکند؛ و یا شاید دعواهای سیاسی و منازعات جناحی که هرروز از رسانه‌های پایتخت به سرتاسر ایران مخابره می‌شود باعث شده تهران چهره‌ای قطبیده و سیاست‌زده پیدا کند.

    چه بسیار شهرستانی‌ها که فقط به خاطر دوا و درمان و یا به خاطر انجام یک کار اداری پایشان به تهران باز شده و چند شب کوتاه را منزل یکی اقوام بیتوته کرده‌اند و بعد سراسیمه به شهرشان بازگشته‌اند بی‌آنکه خاطره‌ای زیبا برایشان رقم خورده باشد. حضور اینچنینی در خیابان‌های عریض و طویل شهر با تقاطع‌های پیچ‌درپیچ غیر همسطح هر رهگذری را می‌رنجاند و او را به هراس وا‌می‌دارد. برای همین است که خاطرات برخی از تهران پر از التهاب و نگرانی از گم شدن یا دیر رسیدن است.

    کم‌محلی به محله‌های خاص تهران و بی‌توجهی به آثار دیدنی تهران، عامل بزرگی شده است که بزرگترین کلانشهر ایران اسلامی با چهره‌ای زمخت و تیره در میان شهرهای ایران اسم خود را ثبت کند.

    تهران آثار تاریخی، ابنیه دیدنی، باغ‌ها و بوستان‌های به‌یادماندنی و موقعیت‌های گردشگری بسیاری دارد. امام‌زاده‌های پر از معنویت و فضاهای فرهنگی دینی هنری پر از جذابیت در تهران بسیار است. اما این تراکم از جاهای دیدنی، هرگز آنچنانی که باید تبلیغ نشده و حق آن هرگز ادا نشده است.

    تردیدی نیست که سهم و وزن رسانه در معرفی تهران زیبا، جدی و حیاتی است اما در این میان نباید از سهم خود تهرانی‌ها در بازشناسی زیبایی‌های تهران و بازنمایی آن برای دیگران غافل شد. تهران را زیبا ببینیم و زیبایی‌های آن را برای دیگران تبلیغ کنیم.