| سید مهدی سیدی |
ما در برابر خدا هیچ استحقاقی نداریم؛ تمام ضعف و پریشانی هستیم؛ پر از نقص، کمبود، کمکاری، غفلت، بیخیالی.
هرچه هست از لطف و فضل خداست؛ وگرنه نه سابقه خوبی داریم که بدان بنازیم، نه قرارداد و عقد اخوتی که خدا ما را ببخشد، نه آبرویی که گرو بگذاریم، نه آنچنان عملی که بر کفه ترازوی محاسبه الهی سنگینی کند.
عوضش تا هست خطا و معصیت؛ نافرمانی و تکبر، گناه و آلودگی.
در این اوضاع بیریخت و در این محکومیت صد در صد فقط یکراه نجات داریم:
«اعتراف و تسلیم»
اعتراف به اینکه ما هیچیم، پوچیم، بیمایه و بیسرمایهایم، ندار و فقیریم، صفر و از صفر کمتریم، تهیدست و مسکینیم و به درگاه خدا با کاسه گدایی و پیاله احتیاج آمدهایم.
چاره ما ساز که بییاوریم؛ گر تو برانی، به که رویآوریم؟
اگر با عدلش با ما رفتار کند بازی را باخته و نابود شدهایم و هیچ حق اعتراض و دادخواهی نداریم؛ اما اگر او به فضل و کرمش ما را ملاقات کند و بهجای اعمال تار و رفتار سیاه ما، برگهایی از محبت و ستاریت و جلوهای از عفو خودش را نشانمان دهد کار درست میشود.
«هَیهات ما ذلکَ الظنُ بک ولَا المعروفُ مِن فضلک».
سابقه خدا هم همین را نشان میدهد که با مثل مایی با کرامت و مهربانیاش مواجه شود و ما به همین سابقه درخشان رب مهربان امید بستهایم؛ که «یا ربِّ! هَبنى لِابتداء کرمک وسالف بِرِّکَ بى».